داستانی درباره جشنواره هولی:

(قسمت 1)

پدر و عمه خبیث و نقشه کشتن پراهلادا:

ابتدا لازم است کمی از هیرانیاکاشیپو بگوییم. او شاه بزرگ شیاطین بود. وقتی برادر کوچکترش یعنی هیرانیاکاشا ویشنو کشته شد، او بسیار غضبناک شد و تصمیم گرفت تمام قدرت های ماورایی را بدست آورد. بنابراین به عبادت و ریاضت طولانی مدت برهما مشغول شد. بالاخره بعد از مدت های مدید، برهما به هیرانیاکاشیپو نظر کرد و شرایط خاصی برای مرگش مقدر کرد. این قوانین از بین بردن هیرانیاکاشیپو را سخت کرد و دیگر کسی نمی توانست همانند برادرش او را هم بکشد. شرایط وضع شده به قرار زیر بودند:

هیچ حیوان یا انسانی نمی توانست به هیرانیاکاشیپو گزندی برساند.

در محیط خانه و حتی باز کشتن او غیر ممکن بود.

او در هیچجایی نه در زمین و نه در هوا کشته نمی شد.

نه آلت قتاله دستی بر او کارساز بودند و نه پرتابه ها.

نه صبح و نه شب کسی نمی توانست او را بکشد.

شرایط ذکر شده تقریبا قتل هیرانیاکاشیپو را غیر ممکن کرده بودند؛ این جاودانگی از هیرانیاکاشیپو موجودی خبیث و شیطانی ساخت. او هرکسی را که فرمانبردارش نبود میکشت. تصور میکرد چون مرگ از او دور شده، بنابراین با خدایان یکیست و همه باید او را بپرستند. خیلی ها از این کار سر باز زدند، پسر پادشاه یعنی پراهلادا نیز از این فرمان سرپیچی کرد. او با وجود بد طینتی پدرش، باز هم پیرو ویشنو بود و ویشنو را مورد پرستش قرار می داد. پادشاه شیطانی وقتی مطلع شد مرگ پسر را خواست، او برای اینکار از خواهر دیوصفتش، «هولیکا» یاری گرفت.

بنابراین نقشه ای شوم کشیدند. طبق این نقشه قرار شد هولیکا شنلی بپوشد که او را از گزند آتش حفظ می کرد و با حقه و کلک «پراهلادا» را به داخل خرمنی از آتش فرو برد. بنابراین پسرک نگون بخت کشته می شد.

با اینکه نقشه عملی نشد و وقتی پا به خرمن آتش گذاشتند شنل از بدن هولیکا پرواز کرد و پراهلادا را پوشش داد و عمه خبیث سوخت و پراهلادا نجات پیدا کرد.

ویشنو از این ماجرا باخبر و بسیار خشمگین شد، بنابراین تصمیم گرفت خودش با پادشاه شیطانی مبارزه کند و درس خوبی به او بدهد. لازم است بدانید که در اعتقادات هندوان ویشنو در زمان های متفاوت به صورت های مختلفی ظاهر می شد و می گویند تابحال در ۹ پیکر متفاوت ظاهر شده است. وقتی ویشنو می خواست هیرانیاکاشیپو را نابود کند، به شکل ناراسیما نمود کرد که چهارمین نمود او محسوب می شود. این شکل چهارم ویشنو را نیمی به صورت شیر و نیمی بصورت انسان نشان میداد.

غروب هنگام وقتی که نه روز بود و نه شب، ویشنو روی پله های خانه، هیرانیاکاشیپو را اسیر کرد. در این هنگام هیرانیاکاشیپو نه داخل بود و نه خارج بنابراین او را در دامان خود نشاند که نه زمین بود و نه آسمان و با چنگال هایش کار او را تمام کرد، که نه آلت قتاله دستی و نه پرتابی بود.

بدین ترتیب هولی را جشن پیروزی نیکی بر شر می دانند. این رویداد یادآور پیروزی پراهلادا بر پدر شیطانی اش و سوختن هولیکا عمه خبیثش در آتش نیز هست. برخی معتقدند هولی از همان هولیکا گرفته شده و مردم این روز را گرامی میدارند زیرا در گذشته ای دور در چنین روزی بدی در آتش از بین رفت.